برگی از تاریخ
** فردا میرویم برای سونوگرافی...
هنوز نمیدانیم بچه دوممان پسر است یا دختر!
هامون خوابیده است... گمانم خواب لواشک میبیند! ملچ مولوچی راه انداخته که نگو....
با خاتون دو ساعتی در مورد آینده و بچهها صحبت کردیم.
اگر دومی پسر باشد آینده خانوادهمان چطور خواهد بود... اگر دختر باشد چطور...
اینقدر دل شادیم که نشسته ایم و در مورد محالات هم صحبت میکنیم:
اولی دختر....دومی پسر!
اولی دختر.... دومی دختر!
حدس میزنیم در مورد عزیز توی راهمان... نوعی شرط بندی!
ولی حدس جفتمان یکیست! دختر....
چند تا اسم هم انتخاب کردیم!
هر چه خدا بخواهد.
شب به خیر
*** داشتم سر رسید سال 88 را میخواندم!
15/9/88 آنچه بود که بالا نوشته ام...
16/9/88 نوشته ام: دختر است، چقدر خوشبختیم!
* ذات خانواده خیلی خیلی مقدستر از این حرفهاست که بشود با یک سری چیزها متناظرش کرد.
خانواده سیستمی است که شکل میگیرد تا علاوه بر اوج دادنِ خود زن و مرد، بستری باشد برای پرورش درست فرزندان...
اما یک جورهایی اگر از دیدِ تعداد فرزندان به خانواده نگاه کنیم، خانواده مثل ماشین است!
- خانواده هایی داریم که تک سرنشین اند! یک بچه دارند و بس...وقتی خانواده یک سرنشین داشته باشد، توجه و عشق مادر و پدر به این تک فرزند بیش از حد نیاز خواهد بود...اغلب این یکتا فرزند، به وضع استثنائی خودش خو میگیرد... خواه ناخواه خانواده یک خودپسند واقعی پرورش داده است....
- بعضی خانواده ها اصلا فرزند ندارند....مثل ماشین بدون سرنشین!
هیچ کس نیست که خانواده را جلو ببرد! گاز بدهد که ماشین سرعت بگیرد....
این خانواده اگر بیفتد توی سر پائینیِ عاطفی! کسی نیست که ترمز دستی را بکشد....
- بعضی خانواده ها مثل P.K هستند! ظرفیتشان بیش از یکی دو نفر نیست... اما خدا بیامرزد قدیمیها را که مینیبوس بودند انگار!
قصد تشریح این مثال ها را ندارم! وگرنه مثلا می نوشتم معلم و نویسنده مثل ماشینِ خطی است! یعنی بچه مردم را تربیت می کند و خالی برمیگردد خانه!یا مثلا پل عابر و تابلو و چراغ راهنما را تشریح میکردم...
اما این گزاره واقعا درست است: تربیت یک پسر و دختر به مراتب دشوارتر از تربیت چند فرزند است.(حتی در خانواده هایی مثل ما که مشکل اصلی اش مالی است...)
در خانواده با جمعیت بیشتر(مثلا 3-4تا بچه) فرزندان از همان کودکی به جمع عادت میکنند... بین فرزندان عشق و دوستی شکل خواهد گرفت... عشق به براد بزرگتر!(مثلا باران خیلی روی هامون حساس است... هامون که ناراحت باشد، باران یک بغض مجسّم است....)
این احساسات کاملا متفاوت که یک تک فرزند هیچ احساسی نسبت به آن ندارد....
بازی های کودکانه در جمع...
اما در خانواده های بورژوا زی این امر مهم نیست.... زیرا در آنجا جامعه بر شالوده های خود خواهانه بنا میشود....
به قول علما: العاقل یکفیه الاشاره! یعنی در خانه اگر کس است یک حرف بس است...
پن) این نوشته را خیلی قبل نوشته بودم... چند روز پیش هم این نقاشی را روی تابلو های عابر پیاده دیدم... خیلی از همین حرفهای من را کشیده...
پن2) بحران پیش رو برای کشور ما، بحران پیری است(البته یکی از بحران ها) اینکه دخترها و پسرها اغلب تصمیم میگیرند عوض تشکیل خانواده، آزاد و رها برای خودشان باشند و بی مسئولیت... و یا اگر هم خانوادهای شکل بگیرد بچهای در کار نیست...
پن3) قدیمی ها میگفتند زن و مرد مثل آجرند! بچه ملات بین آنهاست برای اینکه اینها از هم جدا نشوند... گاهی اصلا بچه ها خانواده را خراب میکنند! یعنی نقش ملاتشان را خوب بازی نمیکنند...
پن4) کاریکاتور! بدون شرح!