جوانک متاهل

تربیت پدر و مادر در خانواده

جوانک متاهل

تربیت پدر و مادر در خانواده

جوانک متاهل

خانواده یعنی جایی که در کنار فرزندان، پدر و مادر هم تربیت شوند...

عیبی ندارد اگر کمی متفاوتیم!

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۳۲ ب.ظ

دو شب پیش حدود ساعت 7:30 تا 9 شب جلسه‌ای توی مسجد محل داشتیم و در مورد برنامه های مسجد برای مراسمات پیش‌رو همفکری می‌کردیم.

خاتون سرش توی خانه شلوغ بود و از طرفی باران هم اذیت می‌کرد، برای همین خاتون از من خواست که باران را با خودم به جلسه ببرم که دست و بال خاتون خلوت شود.

در این مورد بارها با خاتون بحث کرده‌ایم و هربار هم بی‌نتیجه بوده و به نتیجه تساوی تن داده‌ایم.

خاتون دیگر باید اخلاق من را شناخته باشد؛ برخلاف اینکه هامون را با خودم به بعضی برنامه‌ها و جلسه‌ها می‌برم خیلی خیلی تاکید دارم که دخترم را در فضاهای مردانه نبرم.

من دلیل‌های خودم را دارم(در آینده شاید در این مورد بحث کنم) و خاتون هم دلیل هایم را قبول ندارد.

نه که منطقی نداند، نه! اما آنها را سخت‌گیری زیادی می‌داند...

بگذریم.

دو شب پیش خاتون باز گفت که من باران را با خودم ببرم و من قبول نکردم و رفتم و برگشتم.

از شانس بد من، باران خاتون را اذیت کرده بود و خاتون بدجوری از دستم شکار بود... جلوی بچه ها به روی خودمان نیاوردیم.

توی خلوتمان کمی بحث‌مان شد و من برای بار چندم دلایلی گفتم... خاتون اما خیلی شاکی بود!

بدجوری سرم را کوبید به سقف!!!(البته درگیری غیر فیزیکی بود!)

ناراحت شدم و کمی توی خودم رفتم، اما خاتون از من ناراحت تر بود...

نیم ساعت بعدش، کمی با هم صحبت کردیم و از هم دلجویی کردیم... اما نه من از حرفم برگشتم و نه خاتون!

این قضیه تمام شد، اما دیروز خاتون یک برگه گذاشته بود لای سررسیدم و یک شاخه گل...

دیشب دیدمش. برایم نوشته بود که دیروز سراغ نوشته های قدیم‌مان رفته بوده و این یادداشت را، از یادداشتهای قدیم‌مان پیدا کرده.

نامه جناب نادر ابراهیمی است به همسرش. این نامه را قدیم ها من داده بودم به خاتون و حالا فراموش شده بود...

آدم فراموش کار است. در طول زندگی گاهی چیزهایی که قبلا آن را حل و فصل کرده‌ای دوباره سرراهت می‌ایستد. باید مکثی کرد و بازخوانی کرد تصمیمات قبلی را...

نامه را می گذارم اینجا:


پ ن) راستش خودم هنوز عمق نامه را نفهمیده‌ام، چون خاتون با من یکی است! ولی فکر کنم باید نامه را کپی کرد و زد به در و دیوار زندگی... فکر کنم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۰۴
امید

نظرات  (۳)

۰۸ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۳ علی اکبر قلیچ خانی
عشق زندگی است  فراموش نکن کدورت هم جز زندگی است ولی اگر می خواهی  عشق تان مستدام باشد اصل تان را منطق قرار دهید. یادت نرود بهتر از منطق هم ،گذشت است و درک مهربانانه. عاشق ها این گونه اند . حالا یکبار خانمت ناراحت شد  نازش کن ودرکش. ... بیشتر توضیح نمی دهم
پاسخ:

خوشم میاد همه باور کردن من زن دارم!

پس فردا می رم یه جا خواستگاری، بر می دارن این مطالبو می ذارن جلوم !!!

ولی ممنون از نظراتتون...

سلام
ما که چند سالیه متأهل شدیم بعضی از تجربه های شما را هنوز تجربه نکرده ایم
بعضی وقتها شک میکنیم به مجرد بودنت امید
پاسخ:

الان که گفتی خودم هم شک کردم!

کی هستی حالا؟!

۰۶ دی ۹۲ ، ۱۱:۵۹ علی حیدری
باباغیرتی ...

پاسخ:
حله داداش! شما به کارت برس!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی