از طرفِ منِ شوهر! به خاتونی که شما باشید!
این یکی انصافا متعلق به هر زوج جوانی است. از شاعر گرفته تا فیلسوف!
واقعا اگر کسی پیدا بشود که این یکی را امتحان نکرده باشد، میتوانم با جرات بگویم توی بچهگی اش توی چشمهی ذوق و قریحهاش اسید سولفوریک(شاید هم جوهر نمک!) ریختهاند.
نامه نوشتن!
فلسفه نامه نوشتن من برای خاتون(و ایضا خاتون برای من) ثبت کردن اوقاتی از زندگیمان است که باید بدرخشد...
هر وقت که حس میکنم خاتون دارد قناعت میکند تا زندگیمان گرم تر باشد و از حق اش میگذرد، برایش نامه مینویسم!
خیلی وقتها، خیلی از حرفها اگر نوشته شود بهتر است.
مثلا من هر وقت که در زندگی مان میخواهم تصمیم مهمی بگیرم و با آن تغییری ایجاد کنم، اولش آن را مکتوب میکنم و با تامه به خاتون میدهم و بعد روی آن بحث میکنیم...
از آن مهمتر هر چند وقت یکبار که خاتون یک فداکاریای میکند(که مستدام باد!)، من بالفور دست به قلم میشوم و علاوه بر تشکر از کارش؛ از اثر محبتهایش در گرمای زندگیمان میگویم!
یکیاش همین چند وقت پیش بود که به خاطر وضع مالی و جیبِ کم پولم، خاتون از یک سری خواسته که حقاش بود گذشت... یکی اش وقتهایی که به خاطر خستگی من، گاهی برنامه تفریح و دید و بازدید فامیلی، که خاتون کلی برایش نقشه کشیده کنسل میشود...
هر وقت حس میکنم خستگیهای زندگی دارد در وجودش ته نشین میشود، نامه ای مینویسم و به آینده امیدوارش میکنم و سعی میکنم با ایجاد یک آرامشی در درون، اضطراب زندگی را بزدایم!
بعضی حرفها هم نوشته نشود بهتر است...
مثلا اگر از دست خاتون ناراحت شده باشم، نمینویسم. یا کلا بی خیال میشوم و یا یک جا سریع میگویم و رد میشوم. چون جوهر حتی اگر کمرنگ هم باشد، تا آخر ماندگار خواهد ماند....اینجوری هر وقت خاتون آن کاغذ را دست بگیرد، یاد خاطره تلخی خواهد افتاد که لزومی نداشته مزهاش در کام زندگیمان بماند.
در کل نامه نوشتن چیزی است که باید همیشگی باشد... نه فقط تولد و سالگرد ازدواج و آشنایی و...
بلکه هر نقطهای از زندگی که درخششی دارد، باید دست به قلم شد و ثبت اش کرد.
پ ن1) گاهی به طنز هم نامه مینویسم! مثلا خاتون گواهینامهاش را که گرفت من با طنز این موفقیت چشمگیر! را تبریک اش گفتم...
پ ن2) چند وقتی است دارم روی آخرین نامه(نامه خداحافظی...وصیت نامه...)فکر میکنم! فراری در کار نیست... لا یمکن الفرار من الموت! نامهای است که باید نوشته شود... شاید با گریه... شاید با خنده!